Autoconverted from "3-V2.srt"

بي وجدانها. سزاي اينكارتون رو ميبينين

 

كي اونو كشت؟ همه چي رو به من بگين

 

سه زن تقدير تو رو در دست دارن

 

اگرچه اولين زن رو كشتي ولي تو نخواهي مرد

 

تو بايد سزاي گناهت رو با مرگ بدي

 

تو زندگيش رو نجات دادي

 

دومين نفر به خاطر تو ميميره حتي با اينكه تو نجاتش ميدي

 

اگرچه من تو رو نجات دادم ولي اون مرد گفت كه تو بخاطر من خواهي مرد

 

من پيش از اين زندگيم رو مديون شمام

 

اون همون آهنگري نيست كه در روستاي دونگجين چاقو ميسازه؟

 

اون يه روستايي نيست!

 

يك افسر ارتشه كه از عاليجناب محافظت ميكنه!

 

و سومي تو را خواهد كشت ولي زندگي خيلي ها رو نجات خواهد داد

 

مادر!مادر!

 

يانگوم، بانوي اول آشپزخانه دربار بشو

 

و شرح ظلم هايي رو كه به من شد در سند محرمانه اي بنويس كه دست به دست منتقل ميشه

 

شرح مظلوميت هام رو تو كتاب لغات چيني تو پنهان كردم

 

انتخاب با توئه
اگر نمي خواي يه بانوي دربار بشي

 

يا بانوي اول آشپزخانه

 

نبايد اونو بخوني يا به ديگران نشون بدي

 

اگر داخل قصر شدي، ميتوني ليست دستورات غذايي منو

 

كه در آشپزخانه مياني اصلي پنهان كردم ، پيدا كني
زماني كه بهش احتياج داري ازش استفاده كن

 

نفس و جان منو اونجا پيدا خواهي كرد

 

(قسمت 3)

 

جيغ نزن! ساكت باش!

 

ميخواي ساكت باشي، درسته؟

 

ميخوام امتحانت كنم

 

پس تو ساكتي

 

راستي، تو كي هستي؟

 

شما كي هستين؟

 

لازم نيست بدوني. تو...

 

پدر. هنوز تمومش نكردي؟

 

شما دزدين

 

چي؟ دزد؟

 

شما داشتين دزدي نمي كردين؟

 

ساكت. زن من خيلي جديه.
اون پولم رو بهم نميده

 

شماهم يه قرباني هستين؟

 

پس تو هم؟ بچه بيچاره

 

گرسنه اي،نه؟ اينو بخور
اين برنج بخار داده شده است كه براي درست كردن شراب استفاده ميشه

 

مردم دزد به دنيا نميان
مردم معمولي اونها رو تبديل به دزد ميكنن

 

پدر. عجله كن

 

باشه . دارم ميام بيرون

 

هرچقدر ميتوني بردار

 

بيا...مراقب باش

 

كيه؟ تو كي هستي؟
تو كي هستي لعنتي؟

 

چرا اين....

 

مشروبم! مشروبم

 

آه خداي من! اون دزده همه رو برده

 

ميرم اون دزده رو بگيرم! هي!

 

بخاطر غذا متشكرم

 

خواهش ميكنم

 

تو نبايد اين اطراف باشي

 

برو يه كاسه سوپ از آشپزخونه بردار و از اينجا برو

 

خواهش ميكنم به من يه كاسه برنج و سوپ بدين

 

برنج و سوپ؟ پول داري؟

 

بله

 

ببينم

 

اين بچه كوچيك اين همه پول از كجا آورده؟

 

اين پسر مشروب هايي رو كه از من دزديده فروخته
60
00:07:59,705 --> 00:08:03,801
نه، من اون رو ندزديدم

 

من خودم با دو تا چشمام به طور واضح ديدم
چطور جرات ميكني دروغ بگي

 

نه، من نبودم

 

بريم بريم!

 

من دزد گرفتم
چرا بايد بذارم بري؟

 

آه ..خداي من....

 

بالاخره دزد رو گرفتم
بگو چقدر دزديدي

 

من نبودم

 

پس كي ديگه ميتونسته باشه؟

 

من نبودم...
من قبلش يه دزد ديدم...

 

خوب؟

 

آقا...

 

چه اتفاقي براش افتاد؟ چي شده؟

 

سرگيجه دارم
احتمالا ضعيف شدم

 

ها! تو هرچي كه براي سلامتي خوبه ميخوري

 

پاشو. سريه پاشو. پاشو

 

مادر! اونو نگاه كن

 

چرا يه دفعه افتاد؟

 

هي! هي! چي شده؟

 

بچه، بگو "آآ"

 

اون اگه بفهمه منو ميكشه

 

منو اونقدر ميزنه و خونم رو ميريزه تا بميرم

 

پس وقتي قوت گرفتي
كمكت ميكنم كه فرار كني
83
00:09:36,435 --> 00:09:39,302
خيلي از اينجا دور شو . باشه؟

 

اين تنها راه براي هر دومونه كه زنده بمونيم

 

تو مثل يه بچه پرنده با مزه ،غذا ميخوري

 

تو احمقي؟ ما حتي به قدر كافي پوره براي لدو ندلريم

 

اون وقت داري به دزد غذا ميدي؟

 

حتي اگه اينجور باشه، به عنوان آشپز قصر چطوري ميتونم بي تفاوت باشم نسبت به...

 

مزخرف نگو!

 

تو گوشم رو ميكشي
اين تنها گوش خوبيه كه برام مونده

 

اگه براي عاليجناب غذا ميپزي ، پس برو حقوقت رو سر وقت بگير

 

و تو...مادرت كجاست؟ ميبرمت پيش اون، پس راه بيفت بريم

 

اينجوري به من خيره نشو . بگو مادرت كجاست؟

 

مرده

 

مرده؟

 

پدرت چي؟

 

اونم همينطور

 

چه بد....!

 

پدرت هم مرده؟

 

من هيچ جايي رو ندارم برم
خواهش ميكنم حالا شما از من مراقبت كنين

 

آه، نه...

 

حرفش رو هم نزن
پاشو بريم الان

 

مادر، پدر..

 

ساكت باش. تو چي ميدوني؟

 

اين به اندازه 15 روز مي ارزه
ميتوني براي اين مدت اينجا بموني

 

ممنونم

 

پانزده روز؟ ولي بيشتر شبيه 20 روزه.
108
00:11:19,305 --> 00:11:31,240
آخ...پشتم.. خيلي درد ميكنه

 

يانگوم، غمگين نباش
110
00:11:41,961 --> 00:11:48,525
گريه نكن و به آسوني تسليم نشو

 

از هر راهي كه بري پدرت باتو خواهد بود

 

و هرجا كه باشي من پيشت خواهم بود
113
00:12:17,596 --> 00:12:20,724
چرا...تو هنوز خوابيدي؟

 

چرا...اون مرد تنبل پير!

 

نمي خواي بري آب بياري؟!
چرا تو...!

 

پشتم درد ميكنه
هميشه مجبوره بهتون بگم كه برين!

 

حالم از اين وضع بهم ميخوره
118
00:12:43,822 --> 00:12:47,485
چطور اون پسر هنوز پا نشده؟هي!

 

نمي خواي پاشي؟

 

اينجا نيست

 

چرا...!

 

پس تو يه دختري؟

 

بله

 

پس تو همراه اون بانويي بودي كه اومد سوال كرد..

 

بله

 

ميدونم كه قبل از تموم شدن عمرم به خاطر اين كمردرد ميميرم

 

كمرم...آخ

 

كمرم داره منو ميكشه...

 

ميدونم كه قبل از تموم شدن عمرم به خاطر اين كمردرد ميميرم

 

اين چيه؟

 

چيكار داري ميكني؟

 

بي حركت باشين. اينجوري گرمش كنين. براي كمرتون خوبه

 

شما دارين هر روز درد ميكشين

 

خواهش ميكنم دراز بكشين

 

متشكرم كه از من مراقبت ميكنين

 

تشكر به خاطر چي؟حتي اگه تمام عمرت رو اينجا كار كني

 

نمي توني بهاي تمام مشروب هاي دزديده شده رو بپردازي

 

پس هيچ وقت فكر فرار به سرت نزنه. فهميدي؟

 

بله

 

چقدر خستگيم در رفت. احساس خوبيه!

 

حالا سعي كن بنويسي

 

من؟ نه....

 

سعي كن بنويسي

 

كجا داري ميري؟

 

دو سال بعد
دوازدهمين سال فرمانروايي يونسان-كون(1506)

 

اين براي فرمانده افسران دولتيه

 

اين براي وزير فنونه

 

بله، ميدونم. من همه رو حفظ كردم

 

من مجبورم سريع برم جايي براي درست كردن غذاي شفابخش عاليجناب

 

پس حدود ساعت 6 همديگر رو اينجا ميبينيم. باشه؟

 

باشه.

 

و تو خونه چي ميگي؟

 

همه رو شما خودتون انجام دادين

 

درسته. بعدا ميبينمت

 

دير نكنين باشه

 

چه غذاي شفابخشي؟
داره ميره جايي كه دوباره مشروب بخوره

 

وزير يو، فرمانده يانگ و وزير هونگ به ما ملحق شده اند

 

كساني كه برادران شين رو خواهند كشت، ييم سا-هونگ

 

و ديگراني كه برخاستند تا به اون قدرت بدهند، تعيين شده اند

 

ورود به قصر چطور؟

 

گارد سلطنتي طرف ما هستن

 

وضعيت سواره نظام سلطنتي و نگهبانان سلطنتي هنوز مشخص نيست

 

پس ممكنه كشمكش بشه

 

كامل نيست ولي ما يه نقشه داريم

 

شروع كن و بهش بگو

 

شما ميدونين پان-سول چويي كه از نظر مالي ما و مبارزين رو حمايت ميكنه

 

خواهرزاده بانوي اول آشپزخانه سلطنتيه

 

خوب اين چه ربطي داره؟

 

ما به اون خانم گفتيم كه در غذاي سواره نظام و نگهبانان چيزي بريزه

 

اونها در وضعيت عادي خود نخواهند بود

 

اين يه حركت فوق العاده است
ميتونه موفق بشه؟

 

اون خانم از ابتدا اونجا بوده
هيچ اشتباهي بوجود نخواهد آمد

 

پس فقط يه چيز باقي ميمونه

 

چطوري ميخواين اين موضوع رو به شاهزاده جين-سونگ

 

كه به عنوان پسر عاليجناب سونگ-جونگ، جانشين به حق اونه، بگين؟

 

ييم سا-هونگ پليس هايي در اطرافش داره

 

كه هر روز ازش محافظت ميكنن

 

چطوري ميتونيم بهش بگيم؟

 

ايده خوبي داري؟

 

بله

 

بله؟

 

راهي هست كه بشه بدون شناسايي توسط ييم سا - هونگ عمل كرد

 

چي؟ عقلت رو از دست دادي؟
184
00:18:25,564 --> 00:18:29,967
قربان، ما بعد از كلي تفكر و تعمق به اين نتيجه رسيديم

 

يه دختر بچه 10 ساله؟

 

بله، درسته

 

اين تنها راه براي ماست

 

اون دختر چند بار براي دادن نوشيدني اونجا رفته

 

و فردا هم اونجا فرستاده ميشه

 

ولي چطوري ميتونيم يه موضوع با ارزش و مهم رو به يه بچه كوچيك واگذار كنيم؟

 

شما نبايد زياد نگران باشين

 

بهتر اينه كه اون دختر چيزي ندونه

 

ولي چون هيچي تميدونه ميتونه همه چيز رو بگه

 

ماك-كه كسيه كه مراقب اون دختر بوده گفته كه خيلي باهوشه

 

و براي اطمينان

 

يه آدمكش هم دنبالش ميره

 

اگراتفاق افتاد كه توسط پليس دستگير بشه

 

يا توسط ديگران شناسايي بشه

 

ميتونه....

 

يانگوم، با دقت به من گوش كن.
اين مال خونه »ژنراله

 

واين مال شاهزاده جين-سونگ. باشه؟

 

بله، ميدونم. امروز دير نكنين

 

باشه ،زود برميگردم

 

يانگوم! يانگوم!

 

يانگوم...داري امروز نوشيدني براي شاهزاده جين-سونگ ميبري؟

 

بله

 

خوشحالم كه ديدمت
بعدا براي خدمتت بهت پول ميدم

 

لطفا اينها رو از طرف من تحويل بده

 

آقاي پارك وون-جونگ شخصا اينها رو براي هديه تولد ايشان فرستاده

 

پس بايد اينهارو شخصا تحويلشون بدي. باشه؟

 

باشه

 

اين شرابها اسم دارن
به شاهزاده بگو كه..

 

اگر اين شرابها رو به ترتيب بخورن بهترين طعم را حس خواهند كرد. باشه؟

 

باشه

 

ميتوني با نگاه كردن به رنگها اونو حفظ كني، درسته؟

 

و يه چيز ديگه
اگر كسي از تو چيزي پرسيد

 

فقط به اونها بگو كه مثل هميشه داري براي شلهزاده نوشيدني ميبري. باشه؟

 

اگه اين كارو نكني، فكر ميكني من باهات چيكار ميكنم؟

 

ميخوام تورو همراه دو تا ببر بفرستم يه جايي!

 

پس تو بايد اطاعت كني و هيچ اشتباهي نكني. باشه؟

 

بيا،برو

 

همون دختره

 

هيچ اشتباهي نكن

 

بله ، قربان

 

صبر كن!

 

كجا داري ميري؟

 

دارم براي شاهزاده نوشيدني ميبرم

 

نوشيدني؟

 

مشكلي نيست. اين همون دختره

 

امروز خودت اومدي؟

 

بله

 

برو

 

مادرم حالش خوبه؟

 

بله...

 

چرا اينقدر غمگيني؟

 

اگرچه ايشان به من گفتن كه به شما بگم حالشون خوبه

 

در واقع خوب نيستن

 

عاليجناب تمام جلسات عادي درسي رو كنسل كرده اند

 

و از تمام رده هاي مربيان براي مهمانيهاي روزانه

 

و عيش و نوشهاي بي ملاحظه دعوت ميكنن...

 

من هم راجع بهش شنيدم
شنيدم كه وقتي خواجه كيم چون-سون

 

بهش گفت كه اين كار رو بس كنن يه تير بهش پرتاب كرد

 

بله

 

مادرتون به من گفتن كه به شما بگم بايد بسيار مراقب باشين

 

اعليحضرتا، آقاي پارك وون-جونگ براي تولد شما نوشيدني فرستاده

 

آقاي پارك وون-جونگ؟

 

بيارينشون داخل.. بله

 

شخصي كه اينها رو آورده هنوز اينجاست؟

 

بله، ولي اون يه بچه است

 

يه بچه؟ بفرستش تو

 

اين نوشيدني ها چه هستن؟
چرا دنبالش فرستادين؟

 

مطمئن نيستم

 

چطور جرات ميكني....
در مقابل شاهزاده!

 

ميخوام يه بانوي دربار در آشپزخانه سلطنتي بشم

 

خواهش ميكنم منو با خودتون ببرين

 

چقدر تو عجولي
تعظيم درست رو به شاهزاده نشون بده

 

نميدونم چقدر اين دختر ميتونه گستاخ باشه حتي اگه تعليم نديده باشه

 

من از شرمندگي دستپاچه شدم قربان

 

مهم نيست. اين دختر بايد واقعا بخواد تا يه بانوي دربار بشه

 

تو اين نوشيدني هارو آوردي؟

 

بله، قربان

 

تو گفتي اينهارو آقاي پارك وون-جونگ فرستاده؟

 

بله، قربان

 

چيز ديگه اي نگفت؟

 

نه ، فقط گفتن كه اينها براي تبريك تولد شماست

 

هر نوشيدني يه پيام تبريك داره

 

و شما ميباست اونها رو به ترتيب ميل كنين

 

منظورت اين ترتيبه؟

 

نه قربان

 

پس به چه ترتيبي؟

 

اول ‹كيوم هيون› بعد‹چونچون› بعد‹ گيدانگ›
272
00:25:12,771 --> 00:25:15,262
و در آخر ‹ساوي›

 

حروف رو بلدي؟

 

يه كمي از اينطرف و اونطرف ياد گرفتم

 

چه بچه اي...

 

مشكلي پيش اومده؟

 

هيچي...هيچي نيست

 

اعليحضرتا...

 

تو الان ميتوني برگردي

 

بله قربان

 

تو هم الان بايد بري

 

صبر كن!

 

اسمت چيه؟

 

اسم من يانگومه

 

چي ميخواي به كسي كه تو رو فرستاده بگي؟

 

چيزي نيست. ميتوني به من بگي

 

بهشون ميگم شما با ميل اونها رو قبول كردين

 

ولي عميقا دچار نگراني شدين

 

به نظر تو من اينجوري به نظر ميرسم؟

 

بسيار خوب. بهش همينو بگو

 

همونطور كه اون گفت شما به نظر نگران مياين. چي شده؟

 

چيزي نيست. اون دختر خيلي تيزهوشه

 

اگرچه اون به نظر شبيه پسرهاست ولي من هم همين فكرو ميكنم

 

اگرميتوني، درخواستش رو قبول كن

 

همين

 

بانوي من! من ميخوام يه بانوي دربار تو آشپزخانه سلطنتي بشم

 

خواهش ميكنم منو ببرين

 

چطور جرات ميكني! قبل از اينكه بزنمت از اينجا برو

 

‹كيوم -چون-گي-سا›
آسمان امروز از پيش مرده

 

‹هيون-چون-دانگ-وي›
آسماني كه مياد بايد آسمان باشه

 

فقط اين چه معنايي ميتونه داشته باشه؟
اينها مطمئنا ازكتاب ..

 

‹جنگ هوانگ گئون يوك›
نوشته يانگ گاك برداشته شده...

 

‹آسمان آبي قبلا مرده و آسمان هوانگ گئون يوك

 

بايد آسمان باشه› پس اونها فقط حرف اول رو تغيير دادن

 

‹كيوم -چون› يعني آسمون امروز كه برميگرده به شاه

 

و ›هيوم-چون›
به معني آسموني كه مياد برميگرده به اسم من :هيون

 

پارك وون-جونگ...اون داره ...
در مقابل توطئه ميكنه

 

چيكار بايد بكنم؟

 

من نميخوام وقتي اونها موفق ميشن ، پادشاه باشم

 

و نه ميخوام وقتي اونا شكست ميخورن، كشته بشم

 

بسيارخوب. آفرين

 

يو- بين كه به ايالت جئولا تبعيد شده

 

پيشاپيش اعلاميه هايي فرستاده و مسلح شده

 

بايد عجله كنيم

 

خوب چي شد؟

 

به اون دختر گفته كه بگه با كمال ميل اونها رو قبول كرده

 

ولي خيلي نگران شده

 

يعني قبول كرده

 

تونستيم ابتكار عمل رو از دست بدهيم و ممكنه بعدا نتونيم
320
00:29:52,350 --> 00:29:55,217
رهبري سيايت رو تقبل كنيم

 

قربان!

 

بسيارخوب. عجله ميكنيم و امشب انجامش ميديم

 

زنم به اونها گفته كه منو بگيرن يا يه چيز ديگه است؟

 

بكشينش! ييم سا-هونگ رو بكشين

 

ييم سا-هونگ؟ ييم سا-هونگ رو بكشين؟

 

اين بايد يه خيانت باشه. پولم

 

من هنوز پولم رو ازش نگرفتم

 

ييم سا-هونگ! پول نوشيدني هام رو بده!

 

حزب اصلاحي با موفقيت شاهزاده جين-سونگ رو بر تخت نشاند

 

كه به عنوان پادشاه يونگجونگ ناميده ميشود

 

صبر كنين

 

من شمشيرم رو اينجوري بالا نگه داشتم و ييم هم شمشيرش رو اينجوري نگه داشت

 

بعد من دويدم طرفش و فرياد زدم: سا-هونگ تبهكار ، ضربه منو بگير

 

بعدش چي پدر؟

 

هي. من كسي ام كه ميتونه زهره يه خرس زنده رو دربياره

 

اونوقت تو فكر ميكني من از يه شمشير كوچولو ميترسم؟

 

پس از راهش رفتي كنار؟

 

نه فقط از راهش رفتم كنار بلكه پرتش كردم...

 

بالاخره اومد

 

من به عنوان باارزش ترين خدمتكار عاليجناب شناخته خواهم شد

 

اينجا خونه سرآشپز گنك دوك-گوئه؟

 

بله، من گنگ دوك-گوام

 

دختري به اسم يانگوم اينجاست؟

 

بله، ولي...

 

تو يانگومي؟

 

بله

 

تو ميخواي يه بانوي دربار بشي؟

 

ها؟ بله

 

وسايلت رو جمع كن . ميريم به قصر

 

يانگوم، اگه نمي خواي بري به من بگو . سعي ميكنم كه بيارمت بيرون

 

چون اون يه سرآشپزه خيلي از بانوان قصر رو ميشناسه

 

من ميخوام برم

 

هي، اگه بري اونجا نميتوني ازدواج بكني و

 

اون ميگه ميخواد بره

 

هي ، گوشم بده

 

به هرحال، اگه وارد قصر بشي ما نميتونيم ازت سرپرستي كنيم

 

معمولا اونها مجبورن لباسهاي مختلفي

 

براي فصل هاي مختلف تهيه كنن و همچنين براي بانوان غذا تهيه كنن

 

ولي حتي اين چيزها رو از من توقع نداشته باش

 

مادر! هي!

 

چرا دارين سر من داد ميزنين؟

 

اون هرگز چيزي به ما نگفته بود

 

اگه ميخواي بري پس سريع برو و بيشتر از اين منو ناراحت نكن

 

لطفا تعظيم منو بپذيرين

 

ما الان بايد بريم

 

شما كي هستين؟

 

اومدم يه سوالي بپرسم

 

اجازه بدين بريم

 

نگاش كن... به همين خاطره كه شما نبايد

 

هيچ چيز زنده رو تو خانواده تون راه بدين

 

واقعا مجبوري بري؟

 

قصر جاي وحشتناكيه . اونجا نرو يانگوم

 

چطور جرات ميكني همچين حرفي بزني

 

داره دير ميشه . عجله كن

 

پس اون داره ميره...

 

كي اون دختر رو آوردينش؟
حدود دو سال پيش?

 

ميخواي بدوني?

 

بله

 

پس پول بده

 

ها?

 

اگه واقعا ميخواي بدوني 100 نيانگ بده

 

اون دختر حدود 2 سال پيش با يه زن زخمي اينجا نيومد?

 

چي؟ با..با يه زن؟

 

نه!

 

برو آب بيار! بهت گفتم كه نبايد اونو قبول كنيم

 

حالا كي مي خواد تموم كارهارو انجام بده؟
كي ميخواد پشت منو ماساژ بده؟

 

همين الان برو!

 

اين نظر من نبود كه اونو نگه داريم...

 

بريم

 

حالا ما دوشيزه بودن شمارو بررسي ميكنيم. شروع كنين

 

اسمت چيه؟

 

اسم من هان كوان-دوكه

 

آستينت رو بزن بالا

 

يه دختر از تاي-شان در چين از قوانين سرپيچي كرد

 

و عاشق يه ژنرال شد
به عنوان تنبيه...

 

اون نتونست هيچ حرفي از خودش بزنه
و فقط هرچه ديگران ميگفتن تكرار ميكرد
397
00:37:53,931 --> 00:37:56,991
يه روز افسري رو ديد كه داشت نقشه قتل ژنرال رو ميكشيد

 

پس او آن افسر رو با فريب به جايي كشوند تا اونو بكشه

 

ولي در همون لحظه اي كه داشت اونو ميكشت ژنرال اونها رو پيدا كرد

 

افسر به دروغ به ژنرال گفت كه

 

اون زن داشته اورا گمراه ميكرده و آن دختر كه نميتونست

 

حرفهاي خودش رو بزنه ، هرچي آن افسر گفت تكرار كرد

 

ژنرال عصباني گلوي اون دختر رو بريد . روح اون دختر تبديل به يه طوطي شد

 

و به خاطر همين از خون طوطي

 

براي تشخيص دوشيزگي خانه داران سلطنتي در چين استفاده ميشه

 

اگه خون جاري بشه ، شما پذيرفته نمي شين

 

به اين معني كه شما دوشيزه نيستين

 

متاسفم بانوي من. من اتفاقي بازويش رو دست زدم

 

دوباره انجام بده

 

حتما

 

بسيارخوب

 

حالا ما ميريم به سمت قصر. پس همه چيز رو آماده كنين

 

اون پادشاهه! كجا؟ كجا؟

 

اونجا!

 

ساكت باشين! چطور جرات ميكنين اينجا سروصدا كنين

 

مادر! من در قصرم. بالاخره اومدم اينجا

 

من يه بانوي دربار خواهم بود .در اين قصر ،جايي كه تو بودي

 

اينجا قصره.تمام زناني كه وارد قصر ميشن ،زنان عاليجناب هستن

 

هيچ چيزي را كمتر از كمال در برخورد و صحبت، مجاز نميدانيم

 

همه چيز رو خوب ياد بگيرين و بانوان بزرگي بشين

 

همه بلند شين!

 

شما فقط با ورود به قصر به صورت خود به خود بانوي جديد دربار نميشين

 

شما هر روز صبح زود تا 15 روز آينده ،آموزشهاي سختي خواهيد ديد

 

و در روز پانزدهم، اقامتگاههاتون مشخص ميشه

 

البته اگه خوب ياد نگيرين ، از قصر بيرون فرستاده ميشين

 

پس آماده شين و در اتاقهايي كه سرپرست ها تعيين ميكنند امروز بخوابين

 

تميز كردن زمين ديگه بسه، ملحفه هاتون رو بگيرين

 

اين صاف نيست. بالشهارو اونجا بذارين

 

چيكار دارين ميكنين؟
بالشهارو اونجا بذارين

 

اونجا صاف نيست.
صافش كن

 

اين چيه؟ كثيفه

 

بدش به من. زود باش

 

چقدر كثيفه!

 

زود باش

 

شما مياين اينجا و شما ميرين اونجا

 

چه حرص آور...
اين چيه؟...

 

تو و تو اونجا بخوابين,
و منم اين طرف كه گرمه ميخوابم

 

اين مال كيه؟

 

مال منه

 

چرا برش گردوندي؟
بندازش بيرون

 

تو كي هستي؟

 

من؟ يانگرو

 

چرا وسايل ديگران رو مي اندازي بيرون؟
درسته

 

چرا جاي خواب ديگران رو تعيين ميكني؟
درسته

 

براي اينكه فكر ميكنم اينجا از همه بزرگترم و ...

 

اگه تو بزرگتري بايد جاي سردتر رو انتخاب كني و

 

اجازه بدي كوچيكترها طرف گرمتر رو بردارن

 

درسته
و تو مارو وادار ميكني همه كارهارو انجام بديم

 

درسته!درسته!

 

اينو چه جوري ميخونين؟

 

نوشته : "گونگ-جونگ-يئو-كوان"

 

لين به چه معناست؟

 

يعني يه زن با سمت عاليرتبه در قصر

 

درسته. اين، عنوان عاليرتبه براي يك بانوي درباره

 

يك بانوي دربار يه بانوي عاليرتبه دولته

 

بنابراين، براي انجام وظايفتون، بايد ..

 

اطلاعات پايه رو بدونين و درجه تون رو با مقام حفظ كنين

 

شما بايد بدون هيچ ايرادي به مافوقها خدمت كنين

 

و شانتون رو به درجه پايين نكشونين

 

شما جوان هستين ولي ميتونين رده پنجم بانوان دربار باشين

 

و شما از طبقه متوسط و بالاي خانواده ها انتخاب شدين

 

بنابراين، در شخصيت، با دختران خدمتكار

 

و پرستاراني كه از ميان دختران خدمتكار انتخاب شده اند ،فرق داريد

 

شما بايد مقامتون رو به همه نشون بدين

 

ببرينش بيرون!

 

چرا؟ چيكار داري ميكني؟

 

تو از يه خانواده روستايي هستي
تو چيزهاي پايه رو نميدوني

 

چرا ميگي من نميدونم؟

 

تو با مشروبخانه آشنا نبودي؟ عموم بهم گفت

 

تو اونو ميشناسي، نه؟
اون محافظ قصر اصليه

 

و صاحب يه رقاصخونه است,
جناب يون ماك-كه

 

نميدونم چطوري همچين آدمي مثل تو وارد قصر شده

 

ولي نميتونم با تو تو يه اتاق بخوابم

 

باز كن!باز كن!

 

افراد پستي مثل تو بايد بيرون بمونن و مراقب باشن

 

من پست نيستم

 

پس پدر و مادرت كي هستن؟
اونها چيكار ميكنن؟

 

پدرم...

 

تو نبايد به كسي بگي كه من يه افسر نظامي بودم

 

ومادرم...

 

من يه بانوي دربار بودم در آشپزخانه سلطنتي...

 

اونها پست نيستن

 

شما شنيدين، نه؟
بانوان دربار...

 

از خانواده هاي متوسط و رده بالا انتخاب ميشن

 

من موندم چطور چنين موجودي اومده اينجا

 

اون حتي چيزهايي كه بلده رو به رخ ميكشه

 

چرا به حرف مادرت گوش نميدي؟

 

مادر هميشه به من ميگه كارهايي رو كه ميخوام بكنم ،انجام ندم

 

انقدر يادگرفتن رو دوست داري؟

 

بله پدر. واقعا جالبه كه بتونم بنويسم

 

نگاه كنين. چطوري ميتونين كلمه "سياه" رو اينجوري بنويسين؟

 

جالب نيست؟

 

يانگوم، واقعا ميخواي حروف رو ياد بگيري؟

 

بله

 

از فردا درس دادن به تورو شروع ميكنم,
پس ديگه نرو مدرسه

 

يانگوم، غمگين نباش

 

گريه نكن و به راحتي تسليم نشو

 

يانگوم، بانوي اول آشپزخانه قصر سلطنتي بشو

 

و شرح مظلوميتهاي منو در دفتر محرمانه اي كه دست به دست ميچرخه ،بنويس

 

اگه وارد قصر بشي، ميتوني ليست دستورات غذايي منو

 

كه در آشپزخانه مياني اصلي مخفي كردم،پيدا كني
هرموقع به اون نياز داشتي ازش استفاده كن

 

تو روح وجان مرا اونجا پيدا خواهي كرد

 

لاك پشت، خواهش ميكنم مادرم رو دوباره خوب كن

 

يانگوم!

 

سلام. يون سنگ

 

كجا داري ميري؟

 

به آشپزخانه مياني

 

آشپزخانه مياني؟ كجا هست؟

 

شنيدم تو قصر اصلي عاليجنابه

 

قصر اصلي؟

 

آره

 

به ما گفتن اينجا بمونيم

 

بله، ولي من بايد برم

 

تو نميتوني بري. تو دردسر ميفتي
نبايد اين كارو بكني

 

چرا بر نميگردي تو؟

 

نه. من تنهايي برنمي گردم

 

با تو برميگردم

 

خداحافظ

 

يانگوم

 

بيا برگرديم. خيلي دور شديم

 

كي اونجاست؟

 

ببر!

 

يانگوم، اونجا بايد يه ببر باشه...

 

نه. هيچ چي نيست

 

كي اونجاست؟

 

فقط يه گربه بود. بريم

 

چطور ميتوني بياي اينجا اين موقع از ساعت؟

 

خود تو چطور؟

 

به خاطر شما همه چي خراب شد

 

چي؟

 

آخرين خداحافظي

 

آخرين خداحافظي؟

 

من رو يه پسري كه از زماني كه در خانه بودم اينجا زندگي ميكنه، نظر داشتم

 

ديوانه اي

 

اون در سن 16 سالگي در امتحان ساما قبول شد

 

خوب؟

 

بزرگترهاي فاميل منو مجبور كردن كه يه بانوي دربار بشم

 

شما هم اينو ميدونين كه يه بانوي دربار بانوي عاليجنابه

 

و اون پسر امروز در امتحان سنگجين بالاترين رتبه رو آورد

 

بنابراين الان با عاليجناب ملاقات داره

 

بنابراين امروز فهميدم كه اون كسي نيست كه من بايد در قلبم حفظش كنم

 

اون الان يه يانگبن( دانشجوي افسري) است و من از يه خانواده متوسطم

 

او خدمتگزار عاليجنابه و من زن عاليجنابم

 

براي همين داشتم خداحافظي ميكردم ولي شما خرابش كردين

 

پس دوباره انجامش بده

 

ما مراقبت هستيم

 

من نه...من نه...

 

واقعا اين كارو براي من انجام ميدي؟

 

ممنونم

 

شما ميدونين كه اين يه رازه، درسته؟

 

البته!

 

نه...نه...

 

فقط دنبالم بيا

 

آشپزخانه مياني

 

تو تاريكي ميخواي دنبال چي بگردي؟

 

اگه يه كمي صبر كنيم,
ميتونيم ببينيم...

 

نميتونم چيزي ببينم

 

فقط صبر كن

 

ميتوني يه كم ببيني،درسته؟

 

بايد يه جايي باشه...

 

آخ! يون سنگ!يون سنگ!

 

شما كي هستين؟
چراغ رو نزديكتر به اونها بگير

 

اينجا چيكار ميكنين؟

 

آه! خداي من! بانوي من!
غذاي نيمه شب عاليجناب....

 

حالا چيكار كنيم؟
وقتي بانو چويي اين موضوع رو بفهمه

 

زندگيمون برباد ميره

 

الان بانو چويي مهم نيست.
به زودي، خواجه ها ميان
568
00:55:56,412 --> 00:56:02,442
همچنين رئيس سرو غذا و بانوي منشي ها,....
ما ميميريم

 

چيكار ميخواهيم بكنيم؟

 

غذاي امشب هم پوره شيرگرانبها بود.

 

ساكت باش! ما نميتونيم اينجا غذا درست كنيم، پس برو به آشپزخانه سلطنتي و

 

هرنوع مواد اوليه اي كه پيدا كردي بيار

 

ولي ما وقت نداريم...

 

عجله كن...

 

چشم

 

در باز بود؟

 

نه، قفله

 

تمام چيزهايي كه تونستم پيدا كنم اينهاست

 

زنجبيل و ريشه سدر؟

 

بله، احتمالا فراموش كردن كه بعد از پوست گرفتن اونها رو بردارن

 

چطوري ميتونيم با اينها غذا درست كنيم؟
ما حالا ميميريم

 

من درست در اتاق بغلي بودن و حتي متوجه ورود بچه ها به اينجا نشدم

 

اونها رو پوست بكن

 

چي؟

 

عجله كن و پوست زنجبيل رو بكن

 

چشم

 

شما دخترها، بياين اينجا. اينجا

 

سريع پوست زنجبيل هارو بكنين